آیا مرگ ملک عبدالله با ظهور رابطه دارد؟

آیا مرگ ملک عبدالله با ظهور رابطه دارد؟با مرگ پادشاه عربستان، مطلبی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که مرگ «عبدالله» یکی از نشانه‌های نزدیکی ظهور است. اما این روایات تا چه حد صحیح هستند؟

به گزارش تارود به نقل از افکارنیوز، بامداد جمعه سوم بهمن‌ماه «عبدالله بن عبدالعزیز» شاه عربستان سعودی پس از سال‌ها بیماری سرانجام در ۹۱ سالگی درگذشت.

با مرگ وی، روایاتی در فضای موبایلی و شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و نوید نزدیکی ظهور را می‌دهد،‌ از جمله اینکه؛

۱ـ ابوبصیر روایت می‌کند که گفت: شنیدم حضرت صادق(ع) می‌فرمود: هر کس مردن عبدالله را براى من ضمانت کند، من هم آمدن قائم را براى او ضمانت می‌کنم، بعد از آنکه عبدالله مرد، دیگر مردم بر سر کسى اجتماع نمی‌کنند و این امر به خواست خدا به صاحب شما منتهى می‌شود و بعد از آن سلطنت سال‌ها از بین می‌رود و به سلطنت ماه‏‌ها و روزها تبدیل مى‏‌شود، عرض کردم: آیا آن زمان طول می‌کشد؟ فرمود: نه! (الغیبة، شیخ طوسی، ص ۴۴۷)

۲ـ رسول خدا(ص) فرمود: بر حجاز (عربستان) مردی که اسمش، اسم حیوان است، حکومت می‌کند (فهد=یوزپلنگ)، اگر از دور به او نگاه کنی درچشمش انحراف (چپی) می‌بینی، ولی اگر به او نزدیک شدی، در چشمش مشکلی نمی‌بینی، جانشین یا خلیفه‌اش برادرش که اسمش عبدالله است خواهد بود، وای بر شیعه ما از دست او! پس این جمله را سه بار تکرار کرد، بشارت مرگش را به من بدهید شما را به ظهور حجت بشارت می‌دهم.

اولین منبع نقل این روایت، کتاب «۲۵۰ علامة حتی ظهور الامام المهدی(ع)»، اثر محمدعلی طباطبایی حسنی است. این فرد خود را به صورت خود خوانده علامه معرفی می‌کند و مبلغینی از احمد، جهت انحراف ذهن مخاطبان از او با عنوان علامه طباطبایی نام می‌برند تا گمان شود نویسنده کتاب، علامه طباطبایی(ره) صاحب تفسیر المیزان است!

با مراجعه به کتاب مسند احمد بن حنبل و سایر متون روایی شیعه و سنی روشن می‌شود که این روایت وجود خارجی نداشته و تا کنون کسی آن را ذکر نکرده است، جالب اینکه نویسنده کتاب «۲۵۰ علامت»، خود نیز این روایت را در هیچ منبع حدیثی ندیده است و در استناد آن به مسند احمد و رسول خدا(ص) چنین می‌گوید: «هذ الخبر نقله إلیّ أحد الفضلاء المطلعین»، این خبر را یکی از فضلای مطلع برای من نقل کرده است!

درباره روایت نخست نیز باید دقت داشت نخستین و تنها مصدر نقل این روایت کتاب غیبت شیخ طوسی است و تمامی منابع بعدی از ایشان نقل کرده‌اند، پس، از مفردات شیخ طوسی است و مفردات شیخ طوسی محل تأمل است.

همچنین باید توجه کرد روایت مذکور هیچ دلالتی بر کشور حجاز و عربستان ندارد و علامه کورانی به صورت استنباط شخصی این نکته را به روایت نسبت داده است که نمی‌توان سخن وی را پذیرفت. این روایت مشخص نمی‌کند که مراد از عبدالله کیست، چه بسا صد سال دیگر پادشاهی از خاندان آل سعود به نام عبدالله در آن سرزمین به مسند قدرت بنشیند و منظور از این روایت، او باشد.

مهم‌تر اینکه على بن یوسف بن المطهر حلی (برادر علامه حلی و متوفای ۷۰۳ هجری) در کتاب خود مراد از این عبدالله را آخرین پادشاه بنی العباس (عبدالله المستعصم، ۶۵۶ ق) می‌داند و واقعه‌ای است که رخ داده است. (ر.ک. العدد القویّة، ص۷۸)

از سوی دیگر حجت‌الاسلام محمدرضا شهبازیان(کارشناس مهدویت) در فارس نوشت: چندی قبل به مناسبت نقد یکی از فرقه‌ها و استدلال یکی از سخنرانان در محیطی دانشگاهی و تعدادی سایت در بحث نشانه‌های ظهور، به روایتی با این متن اشاره کردم و آن را جعلی و ساختگی معرفی کردم، روایت این است:

«عن مسند احمد عن النبی(صلی الله علیه وآله): یحکم الحجاز رجل اسمه علی اسم حیوان اذا رایته حسبت فی عینه الحول من البعید و اذا اقتربت منه لا تری فی عینه شیئا، یخلفه له أخ اسمه عبدالله، ویل لشیعتنا منه -أعادها ثلاثا- بشرونی بموته أبشرکم بظهور الحجة»(۱)

رسول خدا(ص) فرمود: بر حجاز (عربستان) مردی که اسمش، اسم حیوان است، حکومت می‌کند (فهد=یوزپلنگ)، اگر از دور به او نگاه کنی درچشمش انحراف (چپی) می‌بینی، ولی اگر به او نزدیک شدی، در چشمش مشکلی نمی‌بینی، جانشین یا خلیفه‌اش برادرش که اسمش عبدالله است خواهد بود، وای بر شیعه ما از دست او! پس این جمله را سه بار تکرار کرد، بشارت مرگش را به من بدهید شما را به ظهور حجت بشارت می‌دهم.

در نقد آن چنین گفته و نوشته‌ام:

اولین منبع نقل این روایت، کتاب «۲۵۰ علامة حتی ظهور الامام المهدی(ع)»، اثر محمدعلی طباطبایی حسنی است و نگارنده نیز در منبع دیگر بدان برخورد نکرده.(۲)

با مراجعه به کتاب مسند احمد بن حنبل و سایر متون روایی شیعه و سنی روشن می‌شود که این روایت وجود خارجی نداشته و تا کنون کسی آن را ذکر نکرده است، جالب اینکه نویسنده کتاب «۲۵۰ علامت»، خود نیز این روایت را در هیچ منبع حدیثی ندیده است و در استناد آن به مسند احمد و رسول خدا(ص) چنین می‌گوید: «هذ الخبر نقله إلیّ أحد الفضلاء المطلعین»(۳)، این خبر را یکی از فضلای مطلع !!! برای من نقل کرده است.

پس از نقل این مطلب تعدادی از دوستان دانشگاهی تماس گرفته‌اند که آدرس این حدیث را پیدا کرده‌ایم و جعلی نیست!!!

در توضیح این اشتباه عزیزان نکاتی را عرض کردم، اما لازم دیدم تا مجدد تذکر دهم.

قبل از نقد آن به متن روایت دقت کنید:

«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ ع یَقُولُ‏ مَنْ یَضْمَنْ لِی مَوْتَ عَبْدِاللَّهِ أَضْمَنْ‏ لَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ قَالَ إِذَا مَاتَ عَبْدُاللَّهِ لَمْ یَجْتَمِعِ النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَى أَحَدٍ وَ لَمْ یَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ یَذْهَبُ مُلْکُ السِّنِینَ وَ یَصِیرُ مُلْکُ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ فَقُلْتُ یَطُولُ ذَلِکَ قَالَ کَلا»؛

ابوبصیر روایت می‌کند که گفت: شنیدم حضرت صادق(ع) می‌فرمود: هر کس مردن عبداللَّه را براى من ضمانت کند، من هم آمدن قائم را براى او ضمانت می‌کنم، بعد از آنکه عبداللَّه مرد، دیگر مردم بر سر کسى اجتماع نمی‌کنند و این امر به خواست خدا به صاحب شما منتهى می‌شود و بعد از آن سلطنت سال‌ها از بین می‌رود و به سلطنت ماه‏‌ها و روزها تبدیل مى‏‌شود، عرض کردم: آیا آن زمان طول می‌کشد؟ فرمود: نه!(الغیبة، شیخ طوسی، ص ۴۴۷)

نکاتی در مورد این روایت:

۱. این روایت هیچ ارتباطی با آنچه بنده نقد کرده‌ام ندارد و محتوای دو روایت مشابه نیست.

۲. اولین و تنها مصدر نقل این روایت کتاب غیبت شیخ طوسی است و تمامی منابع بعدی از ایشان نقل کرده‌اند، پس از منفردات شیخ طوسی است و منفردات شیخ طوسی محل تأمل است.

۳. این روایت هیچ دلالتی بر کشور حجاز و عربستان ندارد و آیت‌الله کورانی به صورت استنباط شخصی این نکته را به روایت نسبت داده‌اند که نمی‌توان سخن ایشان را پذیرفت.

۴. این روایت مشخص نمی‌کند که مراد از عبدالله کیست و حداقل در زمان ما می‌تواند به پادشاه عربستان و اردن تطبیق یابد و الزامی در تطبیق آن به پادشاه عربستان نیست.

۵. على بن یوسف بن المطهر حلی –برادر علامه حلی و متوفای ۷۰۳ ه – در کتاب خود مراد از این عبدالله را آخرین پادشاه بنی العباس(عبدالله المستعصم-۶۵۶ ق-) می‌داند و واقعه‌ای است که رخ داده است.(ر.ک. العدد القویّة، ص۷۸)

*پی‌نوشت‌ها:

۱.مائتان وخمسون علامة حتی ظهور، ص ۱۳۷

۲.این فرد خود را به صورت خود خوانده علامه معرفی می‌کند و مبلغینی از احمد، جهت انحراف ذهن مخاطبان از او با عنوان علامه طباطبایی نام می‌برند تا گمان شود نویسنده کتاب، علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان است!

۳.همان، ص ۱۳۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا