موذن شهیدی که سال ها بعد از شهادتش اذان گفت

مناطق عملیاتی جنوب این روزها به نحو شایسته ای میزبان زائران شهدا هستند که در این میان روایت گری های شنیدنی راویان دفاع مقدس برای جوانان رنگ و بوی دیگری را به این سفر بخشیده است.

به گزارش تارود به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا، این روزها که همه مشغول دیدو بازدید ایام عید و انتخاب مناطق خوش آب و هوا برای مسافرت هستند ، عده ای از هموطنان که تعدادشان هم کم نیست مناطق عملیاتی جنوب کشور را برای گذراندن تعطیلات خود انتخاب کرده اند.

عده ای از هموطنان هم بنا بر شغل خود برای انجام وظیفه و خدمت به مردم از تعطیلات خود گذشته و در محل کار خود حاضر شدند اما در این میان انسان هایی از جنس شهدا هم هستند که نه بنا بر وظیفه بلکه بنا بر عشقی که دارند ترجیح می دهند در مناطق عملیاتی جنوب به زائران شهدا خدمت کنند.

خادم شهدا و راویان حماسه های شهدا که دغدغه آنها خدمت به زائران  و نشان دادن رشادت های رزمندگان اسلام به جوانان و نوجوانان است، در میان این راویان مردی را می بینیم که می توان هرسال در زمان بازدید از مناطق عملیاتی او را دید، معمولا در طلایه است، او حاج رحیم صارمی است که همه او را حاج رحیم صدا می زنند.

پیرمرد صبور و خوش صحبتی که دلی جوان دارد این را از اشتیاق جوانان و نوجوانان برای هم صحبتی با او می توان فهمید، خودش می گوید بیش از 16 سال در گروه تفحص شهدا بوده لهجه شیرینی آذریش خاطرات جنگ و تفحص را شنیدنی تر می کند.

حاج رحیم صارمی که این روزها  در منطقه عملیاتی خیبر در طلائیه مشغول روایت گری است در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، خاطره ای شگفت انگیز از تفحص یکی از شهدا را باز گو می کند که نشان تصدیق آیه ” عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ ” بودن شهداست.

  تفحص شهدا پر از خاطراتی است که نشان از حقانیت راه شهداست سال 72 در همین منطقه طلایه در سه راهی شهادت، سردار بهنام صفایی مسئول وقت تفحص شهدا و آقای پرورش برای شناسایی به این منطقه آمده بودند آن زمان اینجا پر از آب بود آنها با قایق خود را به منطقه رسانده بودند.

 به ما دستور داده شد در منطقه طلاییه تفحص را آغاز کنیم و قتی وارد منطقه شدیم آقای صفایی و بقیه دوستان را زیارت کردیم، آقای صفایی وقتی من را دید گفت حاج رحیم 5شهید را تفحص کردیم و در ورودی طلایه داخل گونی ها گذاشته ایم عصر که می خواهید برگردید صد در صد این شهدا را با خودت بیاور.

عصر که در حال بازگشت بودیم، پی ام پی ما داخل آب خراب شد، مجبور شدیم پیاده برگردیم، 12 کیلومتر راه بود البته راه تنها خاکی نبود برخی مسیر ها را باید شنا می کردیم، دیر وقت رسیدم آقای صفایی که ما را مشاهده کرد ناراحت شد گفت چرا شهدا را با خود نیاورید.

من گفتم همین که خودم را آورد خدا را شکر کنید چند نفر نیرویی که به من داده بودید یا جانباز بودند یا شنا بلد نبودند، چه اصراری است فردا شهدا را می آوریم.

آقای صفایی گفت این شهدا ماجرا دارند وقتی ما وارد این منطقه شدیم، این منطقه نیزار بود، ناگهان صدای اذان شنیدیم در حالی که  این منطقه مسکونی نبود و اصلا مسجد یا مکانی دیگری وجود نداشت که صدای اذان از آنجا پخش شود، ساعت 10  گذشته بود و زمان نماز هم نبود از اقای پرورش سوال کردم اینجا مکانی برای اقامه نماز وجود دارد گفت نه! چطور؟، گفتم صدای اذان می آید اقای پرورش واقای صادقی از بومیان منطقه هم گفتند ما هم صدای اذان را می شنویم.

بهنام صفایی می گوید صدای اذان را دنبال کردیم،به قایقی رسیدیم که روی آن نوشته بود “ل .31. عاشورا “یعنی لشگر 31 عاشورا، داخل این قایق  استخوان های پیکر5 شهید وجود داشت، وقتی شهدا را به عقب آوریدم پلاک ها را استعلام کردیم متوجه شدیم از لشگر عاشورای آذربایجان هستند که یکی از این شهدا در کودکی مکبر مسجد بوده و بعد از آن در شهر و گردان خود موذن بوده است و اینگونه بعد از شهادت اذان گفت تا پیکر خودش و همرزمانش را پیدا کنیم.

 انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا