چاپ کتاب فرجام ؛خاطرات اسدالله عسگر اولادی
کتاب فرجام بازار خاطرات اسدالله عسگر اولادی به کوشش بهراد مهرجو از سوی نشر کارآفرین تالیف و روانه بازار شده است.
به گزارش تارود، او در این کتاب به اصلی ترین موضوعات پیرامون خود و خانوادهاش، وقایع سیاسی بازار تهران، سالهای ابتدای انقلاب، دولت میرحسین موسوی، دولت آیت الله هاشمی رفسنجانی، رابطه با حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی و سختیهای دوران دولت دکتر محمود احمدینژاد اشاره کرده است. این کتاب توسط بهراد مهرجو تدوین و منتشر شده است.
کتاب خاطرات علاءالدین میرمحمد صادقی به کوشش بهراد مهرجو و متین غفاریان راهی بازار شده بود. این کتاب نیز توسط بهراد مهرجو تدوین شده است.
خاطرات اسدالله عسگراولادی از میانه هفته جاری از سوی نشر کارآفرین در بازار توزیع میشود.
نشر کارآفرین قصد دارد در ادامه سلسله کتابهای گفتوگو با فعالان اقتصادی بزودی خاطرات علینقی خاموشی را نیز منتشر کند.
خاطرات علینقی خاموشی سومین اثر از این مجموعه خواهد بود.
بخشی از متن کتاب:
پیشانی بلندی دارد. اندکی از موهای جلوی سرش ریخته اما مابقی تارهای سفید را به شکلی منظم رو به عقب شانه کرده چهرهاش همیشه گل انداخته است. پوست سفید و کمی چروک خورده صورت در بیشتر اوقات به سرخی میزند. اما قبل از هر نشانهای در چهره، این چشمها است که خود را نشان میدهد. چشمانی که از صورت بیرون زده، تمامِ بارِ شکل دهی به چهره را به دوش کشیده است. حالت خاص چشمها آنقدر خودنمایی میکند که مابقی اعضای صورت به چشم نمیآید. ابروهای مشکی و کمانی به همراه خال درشتی که زیر چشم راست دارد، هم شکل ویژهتری به چشمان مرد سفید موی داده است.
۸۱ سال را تمام کرده اما به پیرمردها نمیماند. همیشه سرحال است و با صلابت راه میرود. با اطرافیانش دائم شوخی میکند. شاید از خوش خندگی زیاد باشد که دو خط خنده عمیق روی صورتش از کنار پرههای بینی تا دو گوشه لب، ثابت مانده است. قد و قواره متوسطی دارد و شکم برآمده هم مُهر حاجی بازاری بودنش است. مدل کت و شلوارش ساده با یقههای کشیده است که همیشه روی یقه سمت چپ آن یک نشان فلزی سنجاق کرده است. این نشان فلزی ممکن است در روز چند بار تغییر کند چراکه آنها را با توجه به عنوانش در جمعها و جلسات مختلف انتخاب میکند. حاج آقا هرچند پست دولتی ندارد اما فعالیتهایش در تشکلها و نهادهای مدنی آنقدر زیاد است که نیمی از وقت روزانهاش را به آن اختصاص دهد. معمولا عصرها را به دفاترش در این تشکلهای اقتصادی سر میزند و یا در جلسات مرتبط با آن شرکت میکند. گاهی در این جلسات چُرت هم میزند اما بعد که نوبت به سخنرانیاش میرسد طوری صحبت میکند که انگار از همه بیدارتر بوده است. هوش و ذکاوت دوران جوانی را هنوز حفظ کرده است. حواس جمعی دارد و نسبت به مسائل سیاسی و اقتصادی کشور تحلیلهای خاص خود را ارائه میکند.
دفتر کار
صبحها زود ازخواب بیدار میشود. معمولا بعد از نماز صبح از خانه بیرون میزند. راننده، مرسدس بنز سفید رنگ را آماده کرده تا حاج آقا را به تجارت خانهاش برساند. حجره قدیمی دیگر سال هاست به ساختمانی در میانههای خیابان مطهری منتقل شده است. دفتر کار حاج آقا در این ساختمان قدیمی، شکل ظاهری ویژهای دارد. یک اتاق اِل شکل که بخش انتهایی و مخفی آن محل جلوس حاج آقا است. دو میز در مقابل در ورود قرار دارد که یکی بزرگتر از دیگری است. میز کوچکِ نزدیک به در را یک جوان اشغال کرده اما میز بزرگ در اختیار پیرمردی است که خمود و شکسته به نظر میرسد. او پشت میز چوبی منبت کاری شده بزرگی نشسته و چهرهاش به زحمت از لابلای زونکنها و کاغذهای تلنبار شده روی میز قابل رویت است. پیرمرد نزدیکترین فرد به حاج آقا در دفتر کارش است. کمی آنطرفتر در مقابل میز بزرگ در بخش اختصاصی اتاق نیز میز حاج آقا به شکل عمود قرار گرفته است. در مقابل میز چوبی و قدیمی حاج آقا هم دو صندلی تک نفره چوبی برای میهمان گذاشته شده که ظاهری قدیمی اما پر ابهت دارد. میان این دو صندلی میز کوچک پذیرایی گذاشته شده که روی آن دائما یک کاسه پر از پسته قرار دارد. کنار دست میز رئیس هم یک میز جلسه ۶ نفره چوبی گذاشته شده که انگار مدت هاست جلسهای به دور آن تشکیل نشده است چراکه روی میز یک ترمه سبز رنگ پهن شده و روی آن در چند بخش پستهها به صورت کوه درآمدهاند. روی میز کار حاج آقا هم به همین شکل پسته ریخته است. آنقدر در دور و اطراف این دفتر نه چندان بزرگ پسته مرغوب وجود دارد که آن ابهت همیشگی این خشکبار لوکس از نظر میافتد. پشت میز حاج آقا هم یک گاوصندوق بزرگ است که به صندوقچه افتخارات و سوابق حاج آقا تبدیل شده است. خوش میگوید با ارزشترین چیزی که داخل گاوصندوق دارد، حکم امام خمینی (ره) است که نام او به همراه ۷ نفر دیگر برای تصرف اتاق بازرگانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در آن قرارداده شده است. مرد ۸۰ ساله به پشت سرش که نگاه میکند، خاطرات فعالیتهای اقتصادی و البته سیاسیاش، پیش و پس از انقلاب اسلامی را به یاد میآرود. فعالیتهایی که هنوز با همان انگیزه سالهای جوانی ادامه میدهد و حتی آن را با فراتر از مرزها گسترش داده است. در این سالها به واسطه این فعالیتها القاب زیادی به او دادهاند: «سلطان زیره؛ حاجی ترانسفر؛ مرد میلیاردر؛ تاجر کشمش؛ سلطان پسته؛ سلطان میلیاردرها و…»
اما او اینگونه خودش را معرفی میکند: «من اسدالله عسگراولادی، یک کاسب جزء هستم.»
مجتهد تجارت یا کاسب جزء
این تاجر خوش صحبت وقتی شکسته نفسی را کنار میگذارد تعاریف دیگری از خود دارد. او در یک گفتگو خود را «امپراطور» معرفی کرده بود و در گفتگویی دیگر خود را مجتهد تجارت خوانده بود. یک بار گفته است که «من میلیاردر نیستم» یک جای دیگر گفته «به میلیارد بودنم افتخار میکنم.» این هم از خصلتهای تاجر کهنه کار است. البته او به مانند بسیاری از هم نسلانش اهل پنهان کردن پولداریاش نیست. حتی تلاش زیادی میکند تا نگاه نامهربانانه به سرمایه داران را از میان ببرد. شاید به همین دلیل باشد که از دیگر تاجران و سرمایه دارانی که حتی اوضاع بهتری نسبت به او دارند، بیشتر بر سر زبانها افتاده است هرچند فعالیتهای انقلابی و سیاسی حاج اسدالله و برادر بزرگترش حاج حبیب الله اصلیترین دلیل شهرت او به شمار میرود.
نقطه شروع
خانواده اسدالله عسگراولادی نه تنها پولدار نبودند که در سطح پایینتر از متوسط قرار داشتند. پدر خانواده عطاری داشت. سه پسر خانواده از همان دوران نوجوانی کار در بازار تهران را آغاز کردند. اسدالله روزها با دوچرخه هم کار میکرده و شبها به سفارش مادر درس میخوانده. کنکور آن سالها او را به رشته ادبیات دانشگاه تهران میرساند تا همزمان کلاسهای اقتصاد و حقوق را هم در دانشکدههای مجاور تجربه کرده باشد. اسدالله عسگراولادی اما نابغه تجارت شد تا نخبه علمی. خودش میگوید: کارم را از صفر شروع کردم. اولین حقوقى که در دوره شاگردى گرفتم روزى ۲ ریال بود که مىشد ماهى شش تومان. اولین تجارتم را با خرید یک کیسه کنجد به قیمت ۵۳ تومان از بازار تهران شروع کردم و آن کیسه کنجد را به نانوایى محل به قیمت ۷۰ تومان فروختم و این اولین سود من در تجارت بود که سال ۱۳۲۷ رقم خورد. تا سال ۱۳۳۴ کارمند بودم و در یک شرکتى کار مىکردم که فعالیتش در زمینه صادرات بود. به صادرات علاقهمند شدم اما پول نداشتم. تنها دارایىام خانهاى بود که در خیابان شهید مصطفى خمینى به مبلغ ۵۶۰۰ تومان خریده بودم. در آن خانه من و دو خواهر و پدر و مادرم زندگى مىکردیم. اولین ماشینم که در سال ۱۳۳۳ خریدم یک فولکس به مبلغ ۵۹۰۰ تومان بود که با همین ماشین چند کیسه خواربار از بازار مىخریدم و بین نانوا و بقال توزیع مىکردم.
اتاق بازرگانی
اسدالله عسگراولادی که حالا با سابقه ترین عضو اتاق بازارگانی است، سال ۱۳۳۴ تصمیم میگیرد قدم در راه تجارت بگذارد و به عضویت اتاق بازرگانى درآید. سن او دو سال کمتر از حد قانونی برای عضویت بود به همین دلیل باید امتحان میداد. نتیب رئیس اتاق بازرگانی ۲۰ سوال درباره ارز کشورها، حمل کالا و امثال آن از جوان ۲۲ ساله میپرسد که تمام آنها پاسخ میدهد. او حکایت این روزها را چنین بیان میکند: «نایب رئیس به معرف من مرحوم عبداله توسلی زنگ زد و گفتکه این باید جاى من بنشیند. البته من ۲۵ سال بعد جاى او نشستم.»
از اولین حجره تا تجارت جهانی
عسگراولادی جوان در سن ۲۴ سالگی با قسط و تخفیف حجرهاى به مبلغ ۴ هزار تومان در بازار تهران خریداری کرد و به فروش خشکبار اختصاص داد. او چنین روایت میکند: زیره سبز را خلی دوست داشتم. چون هم سرمایه کمى مىخواست و هم قیمتش ارزان بود. از کار در داخل خوشم نمىآمد مىخواستم صادرات داشته باشم. کار را در سال ۱۳۳۶ و از صفر با صادرات زیره شروع کردم و قسطى پنج تن زیره خریدم. اولین مشترىام در صادرات سنگاپور بود. با تمام دنیا از طریق اتاقهاى بازرگانىشان مکاتبه کردم و دنبال خریدار گشتم. اولین معاملاتم با نیویورک را هم در همان دهه ۱۳۳۰ شروع کردم. نیویورک از دیرباز بورس زیره بوده و هست. به این بورس راه پیدا کردم و روزى رسید که دیکته کننده قیمت زیره در جهان و ایران شدم. دوشنبهاى نبود که بازار ادویه نیویورک که زیره هم زیرمجموعه آن است باز شود و نرخ شرکت من، یعنی «حساس» برای آغاز معاملات روى میز نرود. این کار با سختىهای بسیار زیادی همراه بود. با این وجود در سال ۱۳۴۷ به صادرات دو قلم دیگر خشکبار یعنی پسته و کشمش رو آوردم. پسته کار بزرگى بود و پول سنگینى مىخواست. من پول نداشتم اما چون در بازار آبرو داشتم و خوشحساب بودم به من نسیه مىدادند و هنر من این بود که یک ماهه آن جنس را به خارج مىفروختم و پولش را مىگرفتم.
عسگراولادی در سال سال ۱۳۴۳ اولین انبار خشکبار خود را در خیابان تختى تهران خرید و کارخانه زیره حساس را در مشهد تاسیس کرد که هنوز فعال است. او میگوید: هر سال که سودى مىبردم انبار و دفتر و خانه و ملک مىخریدم. در سراى امید بازار که روزى درآن حجره قسطى خریده بودم تمام دفاتر همسایه را خریدم.
اصول عسگراولادی
اسدالله عسگراولادی در تجارت طبق اصول خود پیش میرود: «یکى از اصولم این است که هیچ وقت بیش از یک هفتم تنخواهم را به کسى نسیه نمىدهم تا اگر پولم را برد باقى پولم محفوظ بماند. اصل بعدىام این است که سعى کردم هیچ وقت بیش از نصف دارایىام را نسیه نخرم. اصل دیگر این است که سعى کردم از بانکها وام نگیرم. اگر داشتم مىخریدم و اگر نداشتم، نمىخریدم. یکى دیگر از اصولم عوض نکردن شریکم است. محمدحسن شمس ۵۰ سال شریک من است و هنوز هم شریک هستیم.»
اواصلیترین دلایل موفقیتش را چنین بر میشمارد: «من از هیچ و صفر به همه چیز رسیدم و الان که به عقب نگاه مىکنم مىبینم تلاش، توکل به خدا، درستکارى و مطالعه به من کمک کرد تا موفق باشم.»
خانه به خانه
پیشرفت مالی حاج اسدالله یک شبه رقم نخورده است. او با اصولی که در تجارت به خرج داد به غیر از رونق و توسعه کسب و کار، رفته رفته به داراییهای ثابتش نیز اضافه کرد. او سالها است در ویلایی در خیابان فرشته زندگی میکند. گفته میشود که مسجد و صندوق قرض الحسنه فرشته را نیز وقف کرده است. این تاجر باسابقه میگوید: «من از کم به زیاد رسیدم. اولین خانهام را ۵۶۰۰ تومان، دومى را ۳۳ هزار تومان، سومى را از درخشش، وزیر فرهنگ شاه معدوم ۱۴۰ هزار تومان، چهارمى را ۵۰۰ هزار تومان و پنجمى را ۱۴۰ میلیون تومان خریدم که الان در آن ساکن هستم. اکثر این خانهها را هنوز دارم آنها را اجاره دادهام و هیچ یک را نفروختهام.» اسدالله عسگر اولادی در کنار سایر بازاریان مسلمان به پرداخت وجوهات شرعی و انجام امور خیریه مشهور است: «وجوهات شرعى و مالیاتهایم را دادهام. هرگز با دارایى چانه نمىزنم. انفاق مىکنم. مسجد و درمانگاه و مدرسه مىسازم و خدا به من کمک کرده است. من هیچ مالى در خارج کشور ندارم. فقط دفاترى در هامبورگ، دبى و لندن دارم که دفاتر تجارىام هستند. من افتخار مىکنم که میلیاردر هستم. همان خانه ۵۶۰۰ تومانى امروز بیش از ۱. ۵ میلیارد تومان مىارزد. پس میلیاردر شدن کارى ندارد. خانهاى که ۱۴۰هزار تومان خریدم امروز یک میلیارد تومان مىارزد، خانه دیگرم در خیابان ولیعصر ۱۳۰۰ متر مساحت دارد. چرا بگویم گدا هستم؟»
سهم خدا از اموال
حاج آقا عسگراولادی در ایران ۱۰ کارخانه دارد و شرکت حساس که بارها جایزه صادرکننده نمونه را دریافت کرده، نیم قرن فعالیت را پشت سر گذاشته است. خودش میگوید در تمام سالهای فعالیت اقتصادی، هرگز ضرر نداده است و اموالش را این گونه تقسیم کره است: ۲۰ درصد برای خدا، ۲۰ درصد برای انفاق، ۲۰ درصد هزینه خانواده و مابقی در اختیار خودش. افتخار این تاجر بزرگ این است که به هیچ بانکی بدهکار نیست و در هیچ معامله دولتی شرکت نکرده است. او در تجارت به سه اصل کیفیت، رقابت و خوشقولى معتقد است. میگوید: وقتى براى فروش یک جنس تعهد مىکردم، اگر بعد از فروش قیمت آن بالا میرفت هرگز معامله را به هم نمىزدم. اما خیلى از همکاران این کار را مىکنند و یا از کیفیت مىزنند تا ضرر نکنند.
اسدالله عسگر اولادی قبل از هر ملاقات درباره ویژگىهاى آن شهر یا علاقهمندى مالى طرف تجارى مطالعه مىکند چراکه معقد است این کار در نتیجه ملاقات تاثیر مىگذارد.
نقطه طلایی؛ نیویورک
این بازاری متدین رمز موفقیت خود را پای مجسمه راکفلر در نیویورک یافته است. خودش روایت اولین سفر خارجیاش آن هم به نیویورک را اینچنین روایت میکند: «یادم نمىرود در اولین سفرم به نیویورک پاى ساختمان معروف امپایراستیت که مجسمه راکفلر قرار دارد، ۳ جمله نوشته بود: موفقیت من به این ۳ جمله است: زودتر از دیگران مطلع شدم، زودتر از دیگران تصمیم گرفتم و وقتى تصمیم گرفتم چشمم را بستم و عمل کردم. این ۳ جمله اثر زیادى روى من گذاشت. سعى کردم در تجارتم به این ۳ جمله متعهد باشم. اینها در تجارت خیلى مهم است. چون تجارت بىرحم است. تجارت در محیط رقابت بىرحم است. این شعار هم است: اگر مىخواهى رقابت کنى باید با چشم بسته بىرحمى کنی. مىشود البته با رافت و مهربانى کار کنى اما آنجا که مىخواهى رقابت کنى نه رافت کاربرد دارد و نه مهربانى باید بىرحم باشى.»
از صفر تا ۴۰۰ میلیون دلار
این پیر تجارت از ۱۲ سالگی وارد بازار شده و به قول خودش از صفر شروع کرده است. هرچند برآورد دقیقی از میزان دارایی افراد در ایران وجود ندارد اما نشریه امریکایی فوربس که در تمام دنیا به تخمین ارزش داراییهای اشخاص مشهور میپردازد، داراییهای این تاجر ایرانی را ۴۰۰ میلیون دلار برآورد کرده است. اسدالله عسگراولادی فعالیت تجاری خود را رسما از دهه ۳۰ آغاز کرده و حالا در ۸۱ سالگی همچون سالهای جوانی در حال گسترش فعالیتها است. تقلای او برای رفع ممنوعیت صادرات پسته که در اواخر عمر دولت دهم سر و صدای زیادی به پا کرد نشان داد که او همچنان حساسیت زیادی روی فعالیتهای تجاریاش دارد.
وقتی پسته نمی خندد
«هفته گذشته داشتم از کار بیکار میشدم. که خوشبختانه به خیر گذشت.» این جمله، گفته یک کارگر ساده که در خطر اخراج قرار گرفته، نیست. بلکه تکهای از سخنرانی یکی از بزرگترین صادرکنندگان خشکبار و از جمله مشهورترین تاجران ایرانی است که در صحن پارلمان بخش خصوصی ایراد شده است. تاجری که یک تنه در مقابل ممنوعیت صادرات پسته در سال ۹۱ ایستاد و توانست بعد از جلسه با معاون اول وقت رئیس جمهور، تصمیم وزارت صنعت، معدن و تجارت را ملغی کند، بعد از برقراری دوباره صادرات پسته، فاتحانه در میان فعالان اقتصادی قرار گرفت و کلامش را با طنز آمیخت تا واکنش همکارانش به احتمال بیکار شدن مرد بیلیونر لبخندی عمیق باشد.
اسدالله عسگراولادی که عمده شهرتش را در میان تمام فعالیتهای اقتصادی، از صادرات پسته وام گرفته است، در مقابل ممنوعیت صادرات این کالا که در سال ۹۱ در پی گرانی آن در بازار داخل رقم خورد، موضعی سخت گرفت و نشان داد میتواند روابط و البته سوابقش در دنیای سیاست را برای رفع یک روزه مشکل ممنوعیت صادرات کالای محبوبش، به کار بگیرد. هر چند اسدالله عسگراولادی در تمام این سالها تلاش کرده است خود را از سیاست جدا نشان دهد و حساب فعالیتهای خود و برادر مرحومش را مجزا بداند اما نزدیکی او به موتلفه اسلامی از سالهای انقلاب تا عضویت رسمی او در شورای مرکزی این حزب اصولگرا که در همین سالهای اخیر رخ داد، اثبات کرد که مرد دنیادیده علاقه ندارد فعالیتهای سیاسیاش آشکار شود. در مقابل با جلوه دادن وجهه اقتصادی بسیار موافق است به همین دلیل در تمام مصاحبههای تلویزیونی و مکتوب به این نکته اشاره میکند که تاجری کهنه کار است و از اینکه و موفق و پولدار است لذت میبرد.
سیاست؛ پیش از انقلاب
شاید یکی از اصلیترین دلایل به شهرت رسیدن اسدالله عسگراولادی فعالیتهای انقلابی او باشد. او که از سال ها قبل از انقلاب فعالیت اقتصادی میکرد و تجارت پیشه کرده بود در نزدیکی انقلاب اسلامی در جمع آوری کمکهای بازار و هزینه آن برای انقلاب نقش مهمی داشت. آغاز فعالیتهای سیاسی حاج اسد الله از دیدارش با امام خمینی در نجف آغاز شد: «سال ۵۵ اگرچه آدم سیاسى نبودم به نجف خدمت حضرت امام (ره) رفتم. رفته بودم از ایشان اجازه بگیرم که در قم کارخانه بزنم و ایشان هم مرا راهنمایى کرد.» پس از این دیدار اما یک بار دیگر حاج اسدالله به همراه برادرش حاج حبیب الله در فرانسه به دیدار امام رفت تا فعالیتهای سیاسی و انقلابی تاجر پسته رسما آغاز شده باشد: «برای کاری به خارج از کشور رفته بودم. آنجا به دیدار حضرت امام در پاریس رفتم. ایشان فرمودند قبل از اینکه به کشور بازگردی، بازهم به پاریس بیاید. بنده هم اطاعت دستور کردم و پس از مسافرت کوتاهی به لندن بازهم به پاریس رفتم. در دیدار بعدی حضرت امام بستهای را به بنده دادند و فرمودند این بسته را در ایران به آقای باهنر برسانید. همان روزی که به ایران رسیدم به دیدار ایشان رفتم و گفتم امام فرمودهاند این بسته را خدمت شما بدهم. بسته را بازکردند و در آن فرمان تشکیل کمیته تنظیم اعتصابات بود. مدتی در کمیته تنظیم اعتصابات حضور داشتم ولی وقتی انقلاب به پیروزی رسید، اعلام کردم دیگر به کسب و کار خودم باز میگردم و کاری به مسائل سیاسی ندارم.»
حکم تاریخی
بعد از انقلاب حکمی از سوی امام خمینی (ره) سرنوشت دیگری برای حاج اسدالله رقم زد: «یک روزحوالی ساعت ۶ صبح برای نماز برخواسته بودم. با منزل ما تماس گرفتند. آقای میرمحمدصادقی گفتند که سریع خودم را به محل جلسهای برسانم. به دیدار ایشان رفتم و متوجه شدم عدهای دیگر هم حضور دارند. آقای خاموشی، مرحوم میرمصطفی عالی نسب، مرحوم محمد علی نوید، آقای کرداحمدی، آقای پورشهامی و خود آقای میرمحمدصادقی بودند. آنجا گفتند که حضرت امام فرمودهاند این عده به اتاق بازرگانی بروند و به اقتصاد و انقلاب کمک کنند. بنده به دلیل اینکه کارهای اقتصادی شخصی داشتم که آنها هم به خاطر انقلاب چند ماهی تطعیل شده بود، ابتدا امتناع کردم و خواستم که اجازه بدهند به کار شخصی خودم برسم. دوستان قبول نکردند و گفتند که حضرت امام فرمودهاند که به اتاق بازرگانی برویم. بنده هم اطلاعت کردم و از همین جا وارد اتاق شدم.»
سیاست؛ پس از انقلاب
اسدالله عسگراولادی اصرار دارد که بگوید پس از انقلاب پای خود را از فعالیتهای سیاسی بیرون کشیده و دنیای سیاست را رها کرده است. هرچند به واسطه فعالیتهای سیاسی برادر مرحومش، حاج حبیب الله همواره نامش در کنار فعالان سیاسی شنیده شده است. در محافل خصوصی موتلفه اسلامی شرکت میکرد اما هربار در این مورد با او سخن گفته میشد، تاکید میکرد که برادرش سیاسی است و خودش فقط فعالیت شخصی اقتصادی میکند. در سال ۸۸ اما حاج اسدالله هم به عضویت شورای مرکزی موتلفه اسلامی درآمد تا نشان دهد از دنیای سیاست دور نیست. او رسما در یکی از مشهورترین حزبهای سیاسی کشور فعال شد تا دیگر نتواند آن را کتمان کند هرچند عدهای از سیاسیون ورود حاج اسدالله به شورای مرکزی موتلفه را به استمداد طلبی اعضای بلندپایه این حزب از برادر حاج حبیب الله برای کمکهای مالی نسبت دادند. حاج اسدالله هم در گفتار خود بارها اعلام کرده است کهقفصد فعالیت سیاسی ندارد: «کلاس اول سیاست را هم بلد نیستم. اگر موتلفه بگوید نباش میگویم خداحافظ.» حاج اسدالله هرچند خود را سیاسی نمیداند اما از آنجا که از همان اول انقلاب جایگاه مطلوبی در اتاق بازرگانی داشته است، ارتباط خوبی با تمام سیاستمداران در دورههای مختلف برقرار کرده است. خودش میگوید با همه رئیس جمهورها رابطه خوبی داشته و برای دفاع از بخش خصوصی از این رابطه خوب استفاده کرده است.
سنتی بودن یا نبودن
اسدالله عسگراولادی و علینقی خاموشی را به همراه میرمحدصادقی به عنوان اولین کسانی که بعد از انقلاب به اتاق بازرگانی آمدهاند میشناسند. نسل جدید فعالان اقتصادی، این نسل که نماینده بازاریان مسلمان در پارلمان بخش خصوصی به حساب میآیند را به چوب سنت مینوازند. برخی به آنها لقب سنتیها دادهاند. حاج اسدالله اما از این صفت به شدت خشمگین میشود و خود را مدرن میداند. موفقیتش در کسب و کار و دوام آن را دلیلی بر به روز شدنش میداند و تاکید میکند، تاجری که در لندن، هامبورگ و دوبی دفتر کار دارد و روزانه با شرکای تجاریاش در این کشور را در ارتباط است نمیتواند سنتی باشد. او خودش را از خیلی از جوانها جلوتر میداند. او یک بار برای اینکه نشان دهد سنتی نیست گوشی لپ تاپی شکل و مدرنش را به رخ کشید و نشان داد که از این وسیله برای ارتباط با دنیا استفاده میکند. اخلاق فردی این تاجر بزرگ هم با سنت میانهای ندارد. او از اینکه خود را ساده نشان دهد لذت نمیبرد بر عکس دائما فریاد میزند که پولدار است و از ثروتش برای زندگی بهتر استفاده میکند. او زمانی که ۷۵ سالگی را پشت سر گذاشته بود مرسدس بنز مشکی رنگ خود را که چند سالی از عمرش گذشته بود کنار گذاشت و یک مرسدس بنز سفید رنگ از نسل جدید زیر پایش انداخت تا نشان دهد در این سن و سال هم حاضر نیست خود را از ابزارهای مدرن محروم کند.
خستگی ناپذیر
در ۸۱ سالگی قرار دارد اما از سفرهای خارجی خسته نمیشود به غیر از سرکشی به دفترهای تجاریاش در لندن انگلستان، هامبورگ آلمان و دوبی، نمایشگاههای بین المللی مرتبط با حوزه تجارتش را هم از دست نمیدهد. سفر به چین را هم برای انجام مذاکرات با مقامات این کشور در برنامه کاری خود دارد. مجموع فعالیتهای اقتصادی حاج اسدالله چه حول برند شخصیاش، «حساس» و چه در زمینههای مدنی نشان میدهد که انگیزهاش برای توسعه فعالیتها کاهش نیافته است.
فعالیت های مدنی
از میان جمع ۸ نفره تاجرانی که با حکم امام وارد اتاق بازرگانی شدند حالا اسدالله عسگراولادی، میرمحمد صادقی و علینقی خاموشی در اتاق ماندهاند. اسدالله عسگراولادی علاقه زیادی به ادامه فعالیتهای مدنی خود دارد. در تمام ادوار اتاق بازرگانی پس از انقلاب عضو هیت نمایندگان بوده و ۱۶ سال هم عضویت هیات رئیسه را بر عهده داشت. اتاقها مشترک ایران و چین و ایران و روسیه را هم از همان بدو تاسیس ریاست میکند تا فعالیتهایش در اتاق بازرگانی وجهههای مختلفی داشته باشد. حاج اسدالله عسگراولادی فعالیتهای مدنیاش را به اتاق بازرگانی محدود نکرده است. تشکلهای صادراتی مثل کنفدراسیون صادرات، صادرکنندگان خشکبار و… هم از دیگر فعالیتهای تاجر با تجربه است.
انتهای پیام/ر