اخاذی با جعل عنوان بسیجی در آبسرد دماوند

basij «میثم» 32ساله، وقتی با جعل عنوان «بسیجی» اقدام به اخاذی می‎کرد شاید این تصور را نداشت که یکی از همین «افاغنه» با شکایت از او، زمینه‌ای فراهم کند تا شماری از شاهدان در دادگاه علیه او و اعمال خلافش شهادت دهند. خودش می‌گوید: اما به خاطر اختلافات خانوادگی، در زندانم، هرچند که برگه حکم دادگاهش با اشاره به چند فقره سرقت منجر به تعزیر، استعمال مواد مخدر، غصب عنوان و قبول مال مسروقه و… خلاف ادعایش را ثابت می‌کند.

متن این گفت و گو به شرح زیر است:

از زندگی‌ات بگو؟

یک بار ازدواج کردم که منجر به طلاق شد و حالا با داشتن 2 فرزند، 8 ماهی است که در ندامتگاه «دماوند» دوران محکومیت خود را سپری می‎کنم.

چرا اقدام به اخاذی کردی؟

ما سمت منطقه « آبسرد» یک باغ داریم که هنوز درگیر تعیین تکلیف انحصار وراثت آن هستیم . به همین دلیل با دایی‎ام سر این موضوع مشکل دارم .

گاهی برای سرکشی به باغ آنجا تردد می کردم و متوجه شده بودم که شمار افغانی‏هایی که در آنجا زندگی می‎کنند، زیاد است.

یک بار که برای سرکشی به باغ رفته بودم، متوجه شدم یک افغانی در حال بالا رفتن از دیوار باغ یکی از ویلاهاست؛ جلو رفتم و از او مدارک خواستم.

وقتی از دیوار پایین آمد متوجه شدم مدرکی ندارد یا لااقل به من نشان نمی‏دهد؛ به همین دلیل او را تهدید کردم و اوهم چون مدرکی نداشت موتورش را جا گذاشت و فرار کرد. من هم وسوسه شدم و در حالی که او فرار می کرد، گفتم “موتورت توقیف است”.

چرا آن افغانی فرار کرد؟

نمی دانم. شاید به دلیل اینکه لباسم شبیه لباس بسیجی‎ها بود، ترسید. به هرحال من هیچ آزاری به او نرساندم و فقط از او مدارک خواستم. خودش ترسید و فرار کرد. شاید واقعا مدرک اقامت نداشت و ترسید که او را به کلانتری معرفی کنم.

چطور دستگیر شدی؟

چند روز بعد این موضوع را برادر کوچکم برای دایی‎ام تعریف کرد . دایی ما هم که با ما مشکل داشت فرصت را غنیمت شمرد و به کلانتری منطقه رفت و قضیه را به پلیس اطلاع داد. ماموران که از قضیه مطلع شدند در آن منطقه «گشت» گذاشته بودند. من هم طبق روال چندین بار دیگر در همان حوالی باغ تردد داشتم که دستگیر شدم.

از کجا می دانی که دایی‏ت اطلاع داده است؟

وقتی موقع دستگیری دیدم مامورها مرا به اسم می‎شناسند خوب معلوم است که کسی قبلا اطلاعات مرا به مامورها داده است. من هم فقط با دایی‎ام مشکل داشتم و فقط او این قضیه را می‎دانست. در کلانتری هم زن دایی‎ام را دیدم که تعدادی افغانی که به عنوان شاکی آمده بودند، همراهی می‎کرد.

بعد از دستگیری چه اتفاقی افتاد؟

در کلانتری می‏گفتند همه اینها شاکی هستند و باید از همه رضایت بگیری. مرا 15 روز به اداره آگاهی فرستادند. من فقط یک فقره آن هم بدون آزار این کار را کرده بودم. سایر موارد را در کلانتری به دلیل اینکه بتوانیم موضوع را تمام کنم، گردن گرفتم.

یعنی شاکیان به دروغ شهادت داده‌ند؟

من خیلی از آنها را تا آن زمان حتی یک بار هم ندیده بودم، ولی آنها از من شکایت کرده بودند. مطمئن هستم که همه اینها به دلیل تحریک دایی‎ام بوده است.

با اموالی که از این راه به‌دست آوردی، چه کار کردی؟

فقط همان یک موتور بود که آن را هم فروختم . کلا این قضیه یک ماه و نیم طول کشید. هیچ چیز دیگری به دست نیاوردم.

موتور را چند فروختی؟

100 هزار تومان

چه حکمی برایت صادر شده است؟

اول به 16 سال حبس محکوم شدم که بعدا با تخفیف 10 سال شد. نمی ‏دانم چرا چنین حکمی صادر شده است. ما از همه شاکی ‏ها رضایت گرفته بودیم ولی همه آنها هنوز در پرونده من، به عنوان شاکی مطرح هستند.

منبع: روزنامه حمایت

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا