دانش‌آموز بسیجی شهید از شهر دماوند در کنار رهبر/ با گروه‌های ضد خدا وحدت نکنید، چون کفار هستند

شهید جواد هاشمی دانش‌آموز بسیجی شهید از شهر دماوند متولد در سن ۱۵ سالگی در عملیات مسلم ابن عقیل در تاریخ ۱۷ مهر ماه ۱۳۶۱ در شهر سومار واقع در استان کرمانشاه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

shahid javad hashemi

پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای حضرت رقیه (س) محله فرامه شهر دماوند به خاک سپرده شد؛ مادر شهید فوت کرده آمد و پدر در قید حیات می‌باشند.

در قسمتی از وصیت شهید جواد هاشمی آمده است: آنان که زنده و در راه خدا جهاد می‌کنند مرده مپندارید آنان زنده‌اند و در نزد خدا روزی می‌خورند.
ما برای برپایی حکومت الله در روی زمین به مجاهدت پرداخته و با کفار جهانی و ابرقدرت‌ها می‌جنگیم.
من چند توصیه به برادرانم دارم: از روحانیت دست نکشید؛ وحدت خود را حفظ کنید و همیشه در صحنه باشید و با گروه‌های ضد خدا از قبیل توده‌ای و غیره وحدت نکنید چون این‌ها کفار هستند.

«دیگر عرضی ندارم جز یک حرف آن هم دعا به جان امام عزیز»

از سمت چپ شهید جواد هاشمی دانش آموز بسیجی

از سمت چپ شهید جواد هاشمی دانش آموز بسیجی

*گفتگویی قدیمی با پدر حاج عیسی هاشمی 

اشک توی چشمانش جمع شد وقتی از او پرسیدیم: آیا تا به حال خواب جواد را دیده‌اید؟ خاطرات جبهه و جنگ حاج عیسی در بین رزمنده‌های منطقه معروف است. پیرمرد هنوز در آرزوی شهادت است.

جوانهای امروز چه فرقی با جوانهای قدیم دارند؟
جوانهای امروزی خیلی بهترند. هم از نظر تدین و هم از نظر انقلابی بودنشان بسیار بهترند.

چند ساله بودید که ازدواج کردید؟ مراسم خواستگاری چطور برگزار شد؟
در ۱۸ سالگی ازدواج کردم. خانمم دختر دایی‌ام است. من و پدرم رفتیم منزل داییمان مشهدی احمد علی. ایشان هشت دختر داشت که من داماد ششم هستم. آن روز‌ها ۶ ماه از سن قانونی ازدواج کم داشتم و مجبور بودیم این ۶ ماه را صبر کنیم و…

چند فرزند و چند نوه دارید؟
۳ تا پسر و ۳ تا دختر دارم، پسرچهارمم که شهید شده است. (پس از کمی مکث و شمردن نو‌هایش) ۱۷ نوه دارم.

در جوانی شغلتان چه بود؟
پدرم هشتاد سال کاسب بازار بودو لبنیات فروشی داشت و من و برادرم (مرحوم حاج ولی الله) با پدرمان کار می‌کردیم.

جواد چند سالش بود که شهید شد؟
جواد ۱۶ سال و شش ماهش بود که شهید شد. جواد بچه شلوغ و بامزه‌ای بود. وقتی به دنیا آمد ریز بود و خیلی‌ها می‌گفتند که او نمی‌ماند.

خوابی از جواد دیده‌اید؟
من ندیده‌ام (اشک توی چشمش جمع می‌شود) ولی چند روز پیش خانمی از اقوام خواب دیده که جواد، ترو تمیز و زیبا آمده و هدیه‌ای آورده. آقای شاهچراغی هم درمکه خواب جواد را دیده‌اند و با او مصافحه کرده‌اند. صبح هر کس که با آقای شاهچراغی برخورد می‌کرد می‌گفت: حاج آقا شما بوی عطر خاصی می‌دهید!

اگر ممکن است یک خاطره از جبهه تعریف کنید.
اسفند ماه سال ۶۰ بود. رفتیم پادگان امام حسین (ع) برای آموزش. پس از یک ماه دیدند که ما پیرمردیم و به دردشان نمی‌خوریم. ما را فرستادند دم در برای پاس دادن و یک روز درمیان پاس می‌دادیم. ماه رمضان بودو من از پاس برگشته بودم و خیلی خسته بودم و خوابم می‌آمد که ما را جمع کردند برای جلسه توجیهی و یک آقایی آمد و شروع کرد به صحبت که من خوابم برد…. برای پاس بعدی رفتم سر پست. دیدم یک نفر از دور می‌آید. ایست دادم که باز دیدم می‌آید. به طرفش شلیک کردم که البته به او نخورد و یکدفعه چند نفر که صدای تیر را شنیده بودند دویدند به طرف من و آن طرف که می‌آمد فرار کرد و رفت. فرمانده آمد و گفت: چکار کردی؟ چرا شلیک کردی؟ گفتم: پس چه کنم؟ گفت: مگر دیروز نگفتم اگر کسی آمد بگذارید بیاید داخل تا ما او را بگیریم. او فرار کرده بود، حالا شما باعث شدی که طرف دوباره فرار کند.

تازه یادم آمد که در جلسه دیروز در حساسترین موقع خوابم برده بود و حرفهای فرمانده را نشنیده بودم.

شما در جبهه مجروح هم شده‌اید؟
اواخر کربلای پنج بود که جراحت کوچکی برداشتم.

فکر می‌کنید اگر جنگ شود جوان‌ها درجنگ شرکت می‌کنند؟
مطمئنا جوانهای امروزی بیش از گذشته جبهه می‌روند. الان کسانی که رای می‌دهند، خدمت آقا می‌روند. همه این‌ها مبارزند. امام گفت: باید ارتش بیست میلیونی داشته باشیم. الان اگر آقا حکم کند خیلی بیشتر از این‌ها می‌روند جبهه.

اگر مقام معظم رهبری را از نزدیک ببینید به او چه می‌گویید؟
قسمت ما که نمی‌شود‌ام اگر ببینم می‌گویم برای ظهور آقا امام زمان دعا کنیدو دعا کنید که من در رکاب امام زمان (عج) شهید شوم.

اگر آقای خاتمی(رییس جمهور اسبق) را ببینید به او چه می‌گویید؟
می‌گویم که شما زیاد دم از آزادی زدی. غرض بدی هم نداشتی ولی از حرفهای شما سوء استفاده کردند. چرا در جلسات شما دست می‌زنند؟ مگر صلوات چه عیبی دارد که حالا کف و سوت می‌زنند؟

به نظر شما مشکل شهر ما چیست؟
یکی از مشکلات شهر ما برخی ادارات هستند که جواب درستی به مراجعه کننده نمی‌دهند و برخی، هر چند کم، رشوه می‌گیرند. بسیاری از مسوولین ادارات غیربومی‌اند و متاسفانه بعضی از این غیربومی‌ها جواب سلام انسان را هم نمی‌دهند و خدا نکند کار کسی به این‌ها بیفتد.

شنیده‌ایم که شما شهدای بسیاری را غسل و کفن کرده‌اید.
بله، غسل یا کفن برخی از شهدای منطقه را من انجام داده‌ام و البته توفیقی بود که خدا به ما داد. حاج رحمت الله اسماعیلِ، مسعود کرمانی، کیانشاد، میرزاآقایی، نظر کاظمی، چارانی و قربانی از جمله این شهدا هستند.

حرف آخر را بفرمایید.
باید انقلاب را حفظ کنیم چون اگر این انقلاب از دستمان برود،، بدی می‌بینیم.

منبع: دماوندنامه

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا