عسل بدیعی، سکانسی با بیش از72بار تکرار در سال92

سال 92 در کنار همه تلخی و شیرینی ها، شاهد اهداء اعضای برای کمک به همنوع بود که در ابتدای سال با خبر اهداء عضو عسل بدیعی آغاز و بیش از  72 بار تا پایان سال تکرار شد که شهروند دماوندی از جمله آن بودند.

به گزارش تارود، 12 فروردین سال 92 خبر مرگ هنرپیشه معروف، عسل بدیعی و اهداء اعضای وی بعد از مرگ وی از خبری تلخ و شیرین بود و حکایت از گسترش فرهنگی نیکوکارانه در بین ایرانیان بود.

‘صدا؟ صدا رفت.
دوربین؟دوربین رفت.
حرکت…
حرکت؟
به کدوم سمت؟ کجا؟
تو این سکانس دل و دماغ هیچ کاری رو ندارم…
دوربین رو خاموش کن و فقط به صدام گوش کن…
می خوام ببرمت به خاطرات… با من بیا…

لازمه با هم قدمی بزنیم شاید فردا که این کتاب ورق خورد من و تو هم تو یکی از این صفحه ها تبدیل به یک خاطره بشیم. اما کاش این خاطره واسه همه شیرین باشه… شیرین…مثل عسل. درست مثل عسل.

ساعت21:30 دقیقه دوشنبه شب بیمارستان مسیح دانشوری حال و هوایی بارانی و غمناک در خودش گرفته بود زمانی که عسلبدیعی را آوردند تا او را برای انجام مراحل اهدای عضو آماده کنند. اطراف بیمارستان پر از خبرنگار و هنرمندانی بود که با عسل بدیعی خاطرات شیرین را سپری کرده بودند و حالا باید با او در واحد پیوند اعضای دانشگاه شهید بهشتی بیمارستان مسیح دانشوری خدا حافظی کنند. میبینی؟ همه جا حرف از رفتن عسل بدیعی بازیگری است که با اهدای عضو اولین سکانس رو شروع کرد و با اهدای عضو آخرین سکانس و برای همیشه به یادگار گذاشت.

سکانس اول: عسل بدیعی درسال ۱۳۷۷با بازی در فیلم “بودن یا نبودن” ساخته کیانوش عیاری وارد سینما شد و در این فیلم که به موضوع اهدای عضو می پرداخت او نقش یک دخترجوانی را بازی کرد که نیاز مبرم به پیوند قلب داشت و در نهایت خانواده جوانی که مرگ مغزی شد، متقاعد می شوند اعضای بدن فرزندشان را اهدا کنند.

سکانس دوم: بیست و نهم اردیبهشت ماه در جشن نفس؛ عسل بدیعی بعد از ثبت نام کارت اهدای عضو در دفتر یادبود اینگونه می نویسد:

سلام
دوستان مهربان
عزیزان… یاران
از خداوند متعال خواستار توانی چون کوه و اراده ای چون آهن؛استوار و پایدارهستم تا یاری بخش راه سپید عشقتان باشد…
خداوند یاری بخشتان
با احترام عسل بدیعی


سکانس سوم: سیزدهم فروردین ماه 1392 ، بیمارستان دکتر مسیح دانشوری حال و هوایی دیگر دارد؛ پدر با غم فراوان بر بالین دختر جوانش اشک می ریزد…به سمت پدر عسل میروم. مثل همیشه زبانم برای هر کلامی قاصر است چه حرف و کلامی می تواند ذره ای از غم این خانواده بزرگ بکاهد ؛ از پدر عسل می خواهم که از حس و حال خود بگوید ؛ وی بیان می کند که در جشن نفس سال 1391 به همراه عسل در نمایشگاه بین المللی حضور پیدا کردند و عسل مدام به پدر تاکید می کرد که اگر روزی نبودم تمام اعضای قابل اهدایم را اهدا کنید. اشک به پدر غم دیده توان صحبت نمی دهد؛ اندکی بعد بیان می کند که همیشه آرزو می کردم هیچ پدر مادری غم از دست دادن فرزند جوان خود را نبیند اما الان… خدایا شکرت… پدربا چشمانی اشک بار در برابر حکمت و قدرت خداوند سر خم می کند. پدر با لبخند تلخی می گوید: اگر امروز عسل رو از دست دادم فردا 8 عسل خواهم داشت چون دخترم به 8 نفر جانی دوباره می دهد. از همه ی پدر و مادرها می خواهم که اگر خدایی نکرده فردی از خانواده شان دچار مرگ مغزی شد عنایت کنند و به این کار خدا پسندانه اقدام کنند تا این فرهنگ بزرگ را در کشور عزیزمان ایران رواج دهیم. در آخر از مردم عزیز کشورم می خواهم هیچ گونه شایعه و صحبت نادرستی که در مورد دخترم عسل شنیدند را باور نکنند و فقط بدانند صحبت های من؛ غزل خواهر عسل؛ رضا داوود نژاد داماد ما ؛ بابک بدیعی برادر زاده ی من و پزشکان بخش پیوند بیمارستان مسیح دانشوری صحیح است و این را بدانند عسل در 17 سال فعالیت هنری خود به دنبال ترویج فرهنگ اهدای عضو بود و کار خود را با اهدای عضو شروع کرد و در آخر با اهدای عضو برای همیشه در خاطره ها و یاد ها جاودان شد…

سکانس آخر:همه ی خانواده برای وداع با عسل در بیمارستان دکتر مسیح دانشوری حضور به هم رساندند. مادر عسل بههمراه خواهرش با بهت فراوان بر بالین فرزند اشک می ریزد و چه غم بزرگی را بر دوش می کشد این مادر بزرگوار…
عمل عسل ظهر روز چهارشنبه انجام می شود و عسل با اهدای قلب ؛ کبد؛ ریه ؛ کلیه ها؛ نسوج و قرنیه چشم شیرینی عسل را به کام بیماران نیازمند خواهد چشاند.’

*سکانس هایی که تکرار شد

اهداء عضو فرهنگی شد تا دیگر پیر و جوان، کودک  و میانسال، زن و مرد نشناسد تا مرگ عزیزی مقدمه ای بر حیات عزیزان دیگر باشد. عسل بدیعی، محمد امین کدخدایی، ابوالقاسم قاسمی، آتش نشان فداکار امید عباسی، احمد زارع، ادریس سلیمانی، آرش بلاغی خاتون، آرش قربانی، اعظم عسگری، امرالله لنگر اردین، امیررضا غلامعلی پور، بتول بیضایی، پیمان حاتمی، تیمور پیوندی، چراغعلی مرادی، حبیب امیدی، حسن رحیمی، حسن مرتضوی، حمید اخی، حمید خیرآبادی، حمید غربی، حمیدرضا کشمیریان، حوریه طاهرخانی، داوود رمضان کریمی، رضا چگینی نژاد، زهرا شعبانی، زهره پالیزدار، زینب رضایی، سجاد سوفی، سهیلا حسنی، شیرین خزلی، صفیه ناصری، طاهره رحیمی، عصمت احمدی، عطیه حسینقلیان، علی اصغر پوستکار، علی جغتایی، علی جهانگیری، فاطمه نعیمی، فاطمه ولی، فاطیما رنجبر، فاطمه فیضی، فرامز سلیمانی، فرخنده سادات میررضایی، عالمه باقری، کبری پدرخانی، محمد حسین سعید زاده، محمد نادری، محمد حسن سخایی، محمدرضا تورانی، محمد رمضانی، محمد نیکنام نژاد، مرتضی یاراحمدی، مریم عباسی، مریم مطلبی، مصطفی مشتاقی، مظفر آذرنیوند، مهدی پهلوان، مهدی مافی، مهدی محمدی پوریکتا، مهران امانی، مهربان رفیعی، مهرناز کلاته، میترا راستگو، میلاد هاتفیان، نرگس کریمی، نصرت الله حسنی، هادی مسیوری، هاشم فرجی، ولی محمدی، مجتبی خادمی کسانی بودند که در سال 92 این سکانس را تکرار کردند.

1 2 3 4 5 6

*شهروندان شهرستان دماوند که در بخشش بزرگ سهمی داشتند

عطیه حسینقلیان، مائده نعیمی، مژگان شکرالهی سه تن از اهداء کنندگان عضو در سال 92 از شهروندان بام ایران بودند که در یاد و خاطره مردم این کهن شهر باقی خواهد ماند.

عطیه کوچک فرشته‌ی بزرگ نجات

عطیه کودک پنج و نیم ساله با اهدای اعضای بدنش فرشته نجات بزرگ نیازمندان شد.

atie عطیه کوچک فرشته‌ی بزرگ نجات

عصر پنجشنبه  24 مرداد ماه 92، چهلمین روز درگذشت فرشته نجات در جوار امامزاده محمد شلمبه برگزار شد تا یادآور فداکاری و ایثار پدر و مادری دریادل بعد از چنین مصیبت سنگینی باشد که با اعضای فرشته ی کوچک خود جان انسان های دیگری را نجات دادند که در آن شرایط روحی کاری بس دشوار و سخت است.

علی حسینقلیان پدر عطیه قهرمان کوچک دماوندی در گفتگو با خبرنگاران گفت: روز حادثه به همراه دختر و همسرم در خیابانی فرعی توقف کرده بودیم که یک دستگاه خودرو تاکسی با سرعت بالا به دخترم کوبید و وی از ناحیه پا و جمجمه دچار شکستگی شد.

پدر عطیه که در این چند روز گویی سالها پیر شده است در تمام طول مصاحبه چشمانش پر از اشک بود و لحظه ای آرام و قرار نداشت، درباره فرزندش چنین گفت: عطیه دختر نازنینم عطیه ای از سوی خداوند بود که پس از سالها نذر و نیاز خداوند به من هدیه کرد.

وی افزود: عطیه دختر بسیار باهوش، زیبا، مهربان، فهیم و بزرگتر از سن خودش بود و در یادگیری دروس مذهبی و قرآن سرآمد هم دوره ای های خود بود و علاقه وافری به یادگیری قرآن نشان می داد و خیلی سریع در این زمینه رشد کرد.

علی حسینقلیان گفت: پس از حادثه فرزندم را به بیمارستان سوم شعبان دماوند رساندم، ولی به دلیل فقدان امکانات لازم، دستور اعزام به تهران داده شد که به سبب نامناسب بودن و مستهلک بودن آمبولانس سه ساعت طول کشید تا به بیمارستان امام حسین(ع) تهران منتقل شد.

وی افزود: در بیمارستان امام حسین کادر پزشکی از سرعت لازم برخوردار نبود و پس از سه ساعت فرزندم به اتاق عمل برده شد و پس از سه روز جان به جان آفرین تسلیم کرد و در بیمارستان مسیح دانشوری اعضای بدنش (کلیه ها، قلب و ریه هایش) را برای پیوند به بیماران نیازمند اهدا کردیم.

وی ادامه داد: فرزند کوچک و معصوم من اکنون با اهدای اعضای بدنش نجات بخش جان چهار انسان نیازمند شده است و خوشحالم که این اعضا ضمن دادن حیات به دیگران اکنون زنده هستند، با آنکه دیگر دختر نازنینم در میان ما نیست.

گر چه غم از دست دادن کودک برای والدین بسیار سخت و جانفرسا است، ولی یقین داریم روح بلندی که در همکاری این خانواده در امر اهدای عضو تجلی یافته موجب رهنمون خانواده داغدار برای رسیدن به صبری جمیل و رضای خاطر حق تعالی است.

بی گمان رضایت خاطری که به دنبال تجلی اوج فداکاری اهداگران با نیت نجات دادن جان همنوعان از جانب خداوند بر وجود آنان سایه افکنده است، مرهمی التیام بخش بر زخم اندوه داغداران و گشاینده درهای رحمت و غفران الهی به روح آن عزیز خواهد بود.

مائده نعیمی، فرشته ای که جاودانه شد

به گزارش تارود، 7 دی ماه 92، اعضای بدن خانم مائده نعیمی شهروند دماوندی  که بر اثر سانحه تصادف در بلوار آیت الله خامنه ای گیلاوند  دچار مرگ مغزی شده بود اهداء شد. تارود به نمایندگی از مردم دارالمومنین دماوند ضمن ابراز همدردی با این خانواده بزرگوار و شریف که در سوگ فرزندشان چنین تصمیم سخت و حیات بخشی را گرفتند به اطلاع می رساند مراسم تشییع پیکر فرشته ی این خانواده فداکار فردا ۸ دیماه برگزار می شود.

مژگان شکرالهی، سومین شهروند دماوندی که اعضایش اهداء شد

همزمان با ایام سوگواری نبی مکرم اسلام (ص) و شهادت جانگداز امام حسن مجتبی (ع) و شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) بانوی از خطه رودهن به دیار باقی شتافت ولی با مرگش به چند انسان نیازمند جانی دوباره داد.

به گزارش تارود، 15 دی ماه 92، مرحومه خانم «مژگان شکرالهی» ۳۳ ساله که بر اثر مرگ مغزی در گذشت با موافقت خانواده اعضای بدن خود از جمله قلب،کبد و کلیه‌ها را در بیمارستان مسیح دانشوری تهران به دیگرهموطنان نیازمندش اهدا نمود تا جانی دوباره به آن عزیزان ببخشد.

مرحومه مژگان شکرالهی همسر آقای مهدی آذرنگ دارای دو فرزند ،پسر ۸ ساله و یک دختر ۴ ساله بود که طی مراسمی‌با شکوه و در حضور جمع کثیری از شهروندان رودهن تشیع و به خاک سپرده شد.
باشد که این اقدام خانواده‌های آذرنگ و شکرالهی، به فرهنگی همه گیر در منطقه و دیگر نقاط کشور بدل شود؛روحش شاد و یادش گرامی

*کلیپی زیبا در وصف اهداء کنندگان اهداء عضو با دکلمه فرزاد حسنی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا